بدون شرح
دفتر خاطرات داداشی
سلام بکس چطورید؟![]()
چند وقت پیش داشتم تو وسایل میگشتم که یه دفتر پیدا کردم روش نوشته بود دفتر خاطرات .حس کنجکاویم(فوضولی) گل کرد
آخه کسی به غیر من تو خونمون اهل خاطره نوشتن نیست از دست خط زیباش فهمیدم که واسه داداشمه.وقتی خوندم کلی خندیدم میزارم براتون بخونید.
(تو پرانتزیها منم)
«امروز ساعت 7:30 بلند شدم که سروصدای مادرم خیلی بلند بود.به خاطر داداش بود که چرا: لباس ها را این جا ریختی.
البته مهم ترین این بود که گیتار ما را دختر عمو برد.ومادرم خیلی عصبانه عی(عصبانی)شد.
خاله منی (خاله ام البنین) هم خانه ی ما بود.
او به مادرم گفت ول کن کاری که افتاده خلاصه مادرم آن قدر ناسزا گفت تا خودش خسته شد.بعد هم صبحانه خوردیم ومن مثل همیشه رفتم سر وقت کامپیوتر(ناف این بچرو کامپیوتری بریدن)و جی تی آی 5 فارسی بازی کردم و وقتی خسته شدم یعنی ساعت دقیقن 8:00 بود وحمام رفتم البته قبل از حمام به مادرم گفتم که لباس های مرا آماده کند.و او هم آماده کرد واز حمام دوش گرفتم وبیرون آمدم.بعد از حمام باز به سر وقت کامپیوتر رفتم(ای بسوزه پدرش هی)و فوتبال pes2010 بازی کردم بارسلونا ورئال مادرید مسابقه گذاشتم(آها این اسم تیماش تو ثبت خاطره خیلی ضروری بود
)من رء ال (رئال)بودم و2 بر 4 باختم(نتیجشم خیلی مهم بود)و بعد به سر وقت مشق خودم رفتم(خدارو شکر)واجتماعی را مقاله داده بود خواندم وعلوم هم صفحه 176 مشاهده کنید را هم نوشتم که ساعت 11:05 شد .الان که دارم خاطره می نویسم ساعت 11:15 دقیقه به وقت آمل است(به وقت ایالات متحد آمل
usa)
خوابـــــــــــــــــــــــــــ![]()
قبلنا یه دفترچه واسه خودم درست کرده بودم که توش خوابهامو می نوشتم.الان گمش کردم ولی یه چندتا خواب که توش نوشته بودمو یادمه.جالب اینجاست که از روزی که این دفترچه رو درست کردم هر شبش خوابهای متفاوت وجالبی می دیدیم که به محض اینکه بیدار میشدم اونا رو مینوشتم.
امام خمینی:![]()
یه بار امام خمینی رو تو خواب دیدم رفتم جلو انگار که مثلا پسر خالمه . دستامو حلقه کردم رو شونه هاشو باهاش صحبت می کردم یه حرفای باحالی هم بهم گفت که الان یادم نیست.اما جالبش قسمت آخر خوابم بود که به امام گفتم امام جون یه دقیقه وایسا من موبایلمو بیارم یه عکس دونفری بگیریم.
بعد رفتم موبایلو آوردم و یادمه تو آینه یه کم موهامو مرتب کردم واومدم که عکس بگیرم زرتی از خواب پریدم ودر حسرت یه عکس دونفری با امام خمینی موندم.
رژه در خواب :![]()
من یه روز با زیر پیراهن خوابیدم بلند که شدم دیدم تنم تی شرته!!!!
به هر کی گفتم کی این تی شرتو تنم کرد گفت نمیدونم . نتیجه این شد که من مثل این جن زدهها تو خواب راه رفتم و رفتم سراغ کشوی لباس تی شرتمو پوشیدمو دوباره خوابیدم .
من دیگه از خودم می ترسم .نکنه ارواح خبیثه رفته تو جلدم ها؟![]()
یه چندتا مسئله در مورد خواب:![]()
آقا اصلا باید به من مدرک پرفسوریه خوابو بدن.
خیلی تو این زمینه سررشته دارم نه اینکه چهار پنجمه عمرمو تو خواب بودم.واسه همینه.
دقت کردید تو خواب نمیشه بدو کرد؟من هر وقت میخوام تو خواب بدو کنم اولش خیلی سنگین میشم بعد که یه کم قدم میزنم پاهام شدیدا قلقلک میاد.باید موس موس کنی راه بری ولی چون ما عادت نداریم پرواز کنیم واسه همین این زجرو تحمل میکنم.
یه بار تو خواب تصمیم گرفتم پرواز کنم بعد دستامو باز کردمو اولش مثل این جوجه ها که میخوان تازه پرواز کردنو یاد بگیرن تو ارتفاع پایین بودم بعد یه کم ماهر تر شدمو تونستم خیلی راحت پرواز کنم آی یه حالی میده.
و در آخر اینکه اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده اذیتش نکن بزار بخوابه .تو بیداری که نمیشه پروزا کرد پس بزار تو خواب یه کم حال کنیم.


البته خیلی وقت پیش
این ویروس چسبیده بوده بهم رفتم داروخونه که برای چهارمین بار داروی ضد
قارچو بگیرم به یارو گفتم آقا این دوره درمانش چه مدته که خفم کرده هر وقت
داروشو مصرف میکنم خوب میشه بعد یه مدت که گذشت دوباره شروع میشه وقرمز
ومتورم میشه وخارش میاد شدیییید
یارو هم برگشت گفت این بیماری دیگه تا گور
باهاته وهیچ وقت خوب نمیشه ممکنه بعد از مصرف دارو التهابش کم شه وبه ظاهر
خوب شه ولی بعد یه مدت به دلیل گرما و فشار ثابت
نه همون گرما و عرق کردن
دوباره بالا میاد و پدر صاحاب بچمو در میاره .
خدا قسمت هیچ مسلمونی نکنه
این بیماری رو الهی آمین.

