مجموعه هفتم/سردوشي

سلام

آي چه حالي داره تو خونه تنها باشي و مجيد خراطها رو بزاري و ولومو بدي بالا تا ته دادبكشي و بخوني. ميخوام تموم عقده هامو بااين آهنگ به باد بدم( نگهداري ازت واسم به زير سقف اين خونه مث كبريت تو بادو مث شمع تو بارونه /اينم از آخرين كبريت...) خدااااااااااااااا مردم از اين همه غم وغصه دهنم چهاربانده آسفالت شده .

چند وقت پيش يه حركتي انجام دادم واسه عمو و زن عموم كه 7 سال بچه دار نشده بودن آخر آپ نوشتم واسشون دعا كنيد. الان زن عموم بارداره.حالا ازتون ميخوام واسم دعا كنيد نميخواد چيزي بگيد فقط يه صلوات تا از اين همه ديواري كه دورم كشيده شده خلاص شم.اللهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم.خدا ما كه بنده خوبي نبوديم ولي ببين اينا دارن واسم دعا ميكنن به پاكي دل اينا قسمت ميدم خودت راست ورسيتش كن نوكرتم.يا حق.

يه آفتابه بايد بگيرن از آب پرش كنن بريزن رو اين شانس ما.تموم هم دوره اي هامون تو سپاه مراسم سردوشيشون ديروز انجام شد و الان تو مرخصي پايان دوره هستن ولي ما بايد دو سه روزم اضافه تر باشيم چون امير سرتيپ اسماعيلي فرمانده كل پدافند داره مياد از پادگان ما بازديد كنه واس همين سردوشيمون افتاده سه شنبه حالا فرمانده گردان بهمون يه وعدههايي داده كه چون دوروز اضافه تر مونديم از اون طرف مرخصي پايان دوره مارو دوروز بيشتر ميزنن حالا اين فرمانده ماهم حرفش اندازه پشم گوسفندم اعتبار نداره يهو مياد ميگه آقا امروز مرخصي خبري نيست اگرم بديم فقط به 10 تا 15 نفر مرخصي ميديم فرداش ميبيني 100 نفر رفتن مرخصي!!!

 چند روز پيش مارو واسه بيگاري به خط كرده بودن بعد فرمانده اومد گفت ميخوام داوطلبانه بفرستمتون بيگاري .گفت يه كار خيلي سختي داريم كه نميگم چيه فقط هركي داوطلبه بياد.چند نفري بلند شدن رفتن من ديدم اين داره كلك رشتي ميزنه به دوستم اشاره زدم و با هم رفتيم .دوباره گفت يه كار ديگه اي هم هست كه از كار اولي راحت تره هركي داوطلبه بياد.بازم يه عده ديگه رفتن آخرش رسيد به 30 نفر كه بلند نشده بودن با كمال خونسردي گفت اونايي كه داوطلبانه اومدن برن تو آسايشگاه استراحت كنن اون 30 تايي كه موندن زحمت ميكشن از 6 غروب تا 6 صبح تو تويله نگهباني گاو وگوسفند بدن كه گرگ نزنه به گله.آي ما خنديديم آي خنديديم.فردا اومدن تموم هيكلشون بوي گوسفند ميداد هرچي اسپري داشتيم روشون خالي كرديم بازم كار ساز نشد تا شبش پسره بغلم نشسته ميگه جغل هنوزم بو ميدم؟ وااااي خيلي خنده دار بود.

اين اواخر ديگه زد به سرم كه  موبايل با خودم ببرم پادگان.ميگم تو شانسمون بايد آفتابه ريخت همينجاس .حالا وايسا...

 به بابام گفتم بياد ملاقاتمو موبايلو باخودش بياره آوردو يه چندتا سي دي آهنگم گفتم بياره آخه يه جورايي dj شده بودم تو پادگان كارم اين بود كه آهنگ درخواستي بچه هارو تو پادگان پخش كنم البته به غير از صداي زن.يه چندبارم سوتي دادم كه 25band و حميرا پخش كردم شانس آوردم كسي متوجه نشد.حالا به بابام گفتم يه چندتا سي دي آهنگم بياره اول اسكل بازي در آوردم فكر كردم د‍ژباني ميزاره كه سي دي رو ببرم تو ولي ديدم جلومو گرفت منم بجه خوب وحرف گوش كني بودم گفتم چشم سي دي رو دادم به داداشم گفتم وقتي من رفتم تو از پشت فنس كه سيمي بود برام بيارتش رفتم تو وموبايل و سي دي رو از داداشم گرفتم با موبايل يه چندتا عكسم با بچه ها گرفتم و امروز كه داشتم مي اومدم ديدم رم گوشيمو كه از ش جدا كرده بودم گم شده اي شاااااانس.حالا اينو بگم روز آخري كه موبايل دستم بود ديدم نصف شبي يهو افسر نگهبان ريخت تو آسايشگاه با اون هيكل غول آسا .خدايي هيكلش خيلي رديفه با يه مشت فيلو ميخوابونه .اومد تو شروع كرد به گشتن كيف و وسايل بچه ها چندتا موبايل و سيگار و فشنگ اسلحه و.. پيدا كردن من گفتم يا جد سيد حسن ولي امشب بازداشتگاه رو شاخشه .يه هم خدمتي داريم كه خيلي آكتوره بچه ها بهش ميگن اكبر جقي(سانسور) اكبر كنار تخت من ميخوابه موبايل و شارژرو اول گذاشتم زير تختش گفتم اين قيافش تابلو بهش شك نميكنن ولي باز ديدم زيادم نميشه اعتماد كرد تو اين فاصله از ته آسايشگاه تك تك كسايي كه مشكوك بودنو داشتن ميگشتن منم دوباره موبايلو شارژرو از زير تختش در آوردم تو جوراب پيچيدمو و گذاشتم زير شوفا‍ژ كنار تختم و يه سنگم گذاشتم بالاش .افسر هيكليه اومد جلو من منم در حالي كه رنگم قرمز متمايل به سفيد شده بود يه لبخند بهش ميزنمو بعد كه تابلو شدم اشاره ميكنه اينم بگرديد منم خيالم راحت كه گوشي جاي خوبيه تموم وسايلمو گشتن و نتونستن پيدا كنن.فرداش به بابام زنگ زدم بيا كه اوضاع خطريه سريع اومد و موبايلو ازم گرفت ولي حالم گرفته شد رمم گم شد كلي خطر كرده بودم الكي الكي.

 ديگه آخراس دلم خيلي براي الانم تنگ ميشه يعني بايد از بچه ها خداحافظي كنم؟ از كسايي كه 63 روز باهاشون خوابيدم وبيدار شدم دلم براي همشون تنگ ميشه .ستوان يك و نيم / گروهبان گارسيا/ حتي اكبر جقي ...همه بچه ها ماه بودن وقتي دارن مارو تقسيم ميكنن چه شوووود همه ميزنن زير گريه واقعا خيلي سخته ...ولي من دوستاي صميمي خودم رو هيچ وقت از دست نميدم.قراره تو مرخصي پايان دوره هم كلي با هم حال كنيم

 سهراب.اميد.محمدرضا.محمد ا.محمد ر. ابراهيم.علي.مقداد.امير..اينا كسايي ان كه با من ميمونن.امير ابراهيمي نيا هم خدمتي و شهريمون يكي از خواننده هاي باحال پاپه عاشق آهنگاشم چندتا از شعراي مرتضي پاشايي رو خواهر امير گفته وخودشم تنظيم كرده. چندتا آهنگم داده بيرون.خيلي صداشو دوس دارم قراره برم پيشش واسه خوانندگي خدارو چه ديدي شايد مام خواننده شديم. Dj jeghele تقديم ميكند!!!!!!!!!!!

همتونو دوست دارم خاك پاي همتون .دعا فراموش نشه.

 

مجموعه ششم/شب قدر...

سلام بچه ها

بي معرفت شديدا ديگه بهم سر نميزنيد.ديگه باهاتون قهرم واسه همين اين آپو واسه دل خودم مينويسم و حرفي باشما ندارم.

جغل يادته پنجشنبه به همه مرخصي دادن فقط ۵۰ نفر تو پادگان بودن و از شانس خوبي كه داري توهم جزو اون ۵۰ نفر بودي.ولي دوروزي كه بقيه نبودن كلي عشق و حال كرديم همه جا خلوت بود هركاري كه دوست داشتي ميتونستي انجام بدي.

جغل خيلي حواست پرته تا حالا سه تا زيرپيراهنو به باد دادي .وقتي لباساتو ميشوري و آويزون ميكني شب يادت ميره برداري و نگهبان محترمم لطف ميكنه پرتش ميكنه تو سطل آشغال.ولي اينا به كنار خيلي از دستت ناراحتم همه اسكل بازيات يه طرف تو خواب راه رفتنات يه طرف.آخه تو كه اينطوري نبودي!!! با پريشب دومين باريه كه داري تو خواب راه ميري.اولين بارت وقتي صبح بلند شدي ديدي رو تخت رفيقت خوابيدي ازش سوال ميكني من اينجا چيكار ميكنم؟ بهت ميگه ديشب نزديكاي صبح وقتي چشممو وا كردم ديدم تو كنارم خوابيدي ازت سوال كردم چرا اينجا خوابيدي؟تو بهم گفتي سهراب برو رو تخت من بخواب .منم گفتم چشم .صبح كه پاشدي سرت يهو گيج رفت.خيلي از اين كارت بدم اومد.نميتونم اين عادت بدي كه پيدا كردي رو تحمل كنم.شب دومم كه نيمه هوش بودي يه دفعه اي راه مي افتي از ته آسايشگاه ميري اول آسايشگاه رو يكي از تختاي خالي مي خوابي!!!

راستي جغل اينو بهت گفته بودم كه يه شب وقتي نگهبان شب بودم خيلي خوابم مي اومد چشام داشتن بسته ميشدن.يه گوشه نشستم و داشتم چرت ميدم كه يهو يه زنبور از خدا بي خبركل پادگانو دور زده اومد رو دستت نشست و نيششو روت خالي كرد.تو همون حالت دور خودت پيچيدي و بالا و پايين پريدي خاكو ماليدي رو دستت تا دستت باد نكنه فرداشم دستت شده بود عين بادكنك!!

جغل جديدا زياد تو نماز خونه ميپلكي چه خبره ها؟  ميدونم.دوستت رفته مسول نماز خونه شده تو هم خودتو كنارش جا كردي و بهش كمك ميكني اي كلك.آخه چه جايي بهتر از نماز خونه ؟كولر ۲۴ساعت روشنه و سرده سرد.تازشم كلي هم ثواب ميكني اونجارو جارو ميزني.

خيلي مهارتت بالا رفته كلي كاراي جديد ياد گرفتي .تو نقاشي كه اوسا كار شدي .جوشكاري بلد شدي.يه چيزايي از كاشيكاري و بنايي ياد گرفتي تازشم دست به يه كار جديدم زدي كه ديشب دعاي جوشن كبير خوندي واسه بچه ها.ولي انصافا هر چيزي بهت مي اومد الا مداحي !!!!!

خب جغل نميخوام زياد وقتتو بگيرم چون بعضي ها اينجا هستن كه شايد نخوان بيشتر از اين بخونن شايدم اصلا نخوان بخونن.

يادبود(شعرايي كه آموزشي هاي دوره هاي قبل رو در وديوار پادگان  نوشتن)

همان روزي كه خوردم كله ماهي/شدم سرباز نيروي هوايي...

به دروازه بابلسر رسيدم/صداي تبل وشيپور را شنيدم

به خودم گفتم كه اين ساز نظام است/دگر شخصي گري بر من حرام است...

روزگاري شد كه در ميخانه خدمت ميكنم/در لباس فقر كار اهل دولت ميكنم...

سربازي چون قفس است

                              قفس تاريك وتنگ

وچه زيباست لحظه ي غفلت آن دژبان    

                              وبعد از آن پرواز...

مجموعه پنجم/مادر نزاییده

سلام سلام

چقدر حالت گرفته ميشه وقتي مثل يه مرد واقعي تو اون 100 مترزمين لعنتي سه روز كار كني و جون بكني به هواي تشويقي بعد سه روزم  تموم دوستاتو بفرستن وفقط تو بموني تك وتنها به بهونه اينكه يه روز غيبت داشتي بهت مرخصي ندن.البته بودن كسايي كه غرورشونو شكستن و رفتن تو دژباني از رو ميكروفون داد زدن( من گه خوردم غيبت كردم ) و فرمانده  بخشيدشون و رفتن ولي من اينطوري گه نميخورم  اما بيكارم ننشستم چون سر مرخصي با چند نفر كل كل دارم هركي تونست بيشتر بره مرخصي.http://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/209.gifواس همين دنبال بهونه بودم تا امروز كه آسايشگاه ما به علت اينكه آنكارد تختها نامرتب بود و فرمانده وقتي اومد بازديد گفت از طويله هم كثيف تره  دستور داد تموم مرخصي هاي آسايشگاه ما لغو بشه http://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/101.gifاين تير خلاصي بود رو پيشونيم كه بيخيال مرخصي اين هفتم بشم колобокولي گفتم از راه اسلامي كه نشد برم حقمو خوردن حالا يه تريپ غير اسلامي وارد شيم بينيم چي ميشه !!!http://e-lu.demiart.ru/emoticons/actions.o2/294.gif خو هنو مونده تا منو بشناسين .مادر نزاييده كسي حق منو بخورهSmilehaa فكر كن طوري شد من نشسته بودم  تو سايه و دو تا گروهبان دنبال مرخصيم اين ور و اونور ميدوييدن خو ديگه ما اينيم .بله داداش اينطورياس.اگه اراده كنيم مشكلي نيس كه نتونيم حل كنيم .ولي خداييش جدا از پارتي بازي اين مرخصي حق من بود(اي داد لو رفتم)

آره!تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد امروز بابام بايه پارتي كت وكلفت اومده بود پادگان.من مثل يك مرررررد داشتم بنايي ميكردم  كه يهو از تو دژباني پيچ كردن جغله چپكي به عقيدتي سياسي! تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد گقتم اي جونم بابا اومده چي چي آورده؟  يه پارتي كت وكلفت . يارو معاون عقيدتي سياسي سمنان بود تا چند وقت پيشم تو پادگان خودمون بوده همه ميشناختنش. هيچي ديگه سفارشمونو كرد تازشم .گفت سعي ميكنم يه كاري كنم موقع تقسيم واسه سربازي تو همين بابلسر يا تهران بيافتي تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد.واي اگه بشه چي ميشه ديگه تموم مشكلم حل ميشه.وقتي آموزشيمون تموم بشه مارو به جاهاي مخلتف مي فرستن از شانس خوب ما هم تقسيمات بابلسر يكي از مزخرف ترين تقسيماته . تبريز.سمنان.چابهار.زاهدان .خلاصه حكم تيرو داره سعيمو ميكنم تو پادگان خودمون كار دفتري بگيرم .صبح تا ظهر كار بعداز ظهرم تشريف ميبرم خونه.

بگذريم .حال وهواي اين روزاي قرارگاه يه كم تشنجيه تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدآخه بچه ها زيادي گشاد شدن.واسه همين  به ارشدا گفتن تا مي تونيد بهشون سخت بگيريد دوباره ارشداي قبليمون كلاهاشونو اونقدر مي آوردن پايين كه وقتي سرشونو بالا ميگرفتن فقط سوراخ دماغشون مشخص بود http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/cachoo.gifبعد كه ارشداي جديد اومدن بهشون گفتن اين كارو نكنيد و يه كم شل بگيريد ولي ديدن اوضاع خيلي افتض شد واسه همين از ديشب ديدم ارشدا كلاهاشونودوباره آوردن تا نوك دماغ و تريپ تخسي به خودشون گرفتنhttp://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/holycowsmile.gif.هر چند ديگه كار از كار گذشته ايشالا دفعه بعد .آموزشي هاي دوره مارو كسي جرات حرف زدن بهشون نداره بعد اون آشوب همه ازمون ميترسن .

حالم گرفته شد وقتي جناب سروان همشهريمون گفت ديگه كاري با آموزشي نداره.كاش بود يه كم ميخنديديم دلمون وا ميشد.ولي حيف... رفته عقيدتي سياسي كارميكنه يه خوبي كه داره وقتي كلاس عقيدتي داريم مياد سر كلاس  ميگيم و ميخنديم.

الکی الکی یه ماه از خدمتم گذشت.دیگه یلی شدم واسه خودم .شمارش معکوس واسه سردوشی آغاز می شود.

کمتر از یه ماه دیگه آزاد میشم برنامه دارم واسه بعد آموزشی.اول میرم یه دست کامل لباس نو میگیرم یه تریپ فشن میزنم در حد دختر کش

دستبند و ساعت وانگشتر و گردنبند و ... کلی خرید دارم میخوام کلهم عوض بشم.  دلم واس موهام تنگ شده .  



پ ن:به فکر اینم هفته دیگه چه فنی بزنم تا مرخصی بگیرم



مجموعه چهار/شهرالرمضان...

ميگ ميـــــــــــــگ من اومدم Smilehaa

سلام بروبچ حال مال چطورياس؟ چه ميكنيد با شهر الرمضان؟ دهنا حسابي سرويس هست؟ خب خداروشكر. http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/chillpillsmile.gif

هي ما ميگيم مرخصي نميدن هي هر هفته به يه بهونه اي مرخصي ميگيريمhttp://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/mex.gif .منتظر اين بودم كه به بهونه انتخاب رشته دانشگاه مرخصي بگيرم ولي شانس من دوباره خوردو يه اتفاق خوشايند افتاد.

همه مرخصي هايي كه گرفتم رو بريز دور فقط اينو بچسب اين مرخصي از همشون برام مهمتره چون واسه ثانيه به ثانيش زحمت كشيدم وعرق ريختم.امروز صبح بود كه قرار شد دوتا دسته اي كه تو قرار گاه هستيم يه دسته كه ما باشيم بريم بيگاري يا به قول سركاراستوار همياري حالا شما حمالي حسابش كن.http://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/56.gif خلاصه يه بيل دادن دستمونو شروع كرديم دهن روزه به بيل زدن البته دوتا بيل ميزدم دوساعت جيم ميزدم  تو خدمت باید تیز باشی.در حال جيم زدن بودم كه چشمم خورد به يكي از همشهريهام داشت برنج درو ميكرد.آخه تو قرارگاهمون يه قسمت هست كه برنج كاشتن و من هميشه غصم بودكه خدايا كي ميخواد اين برنجارو تو اين گرما درو كنه ولي مثل اينكه قسمت شد خودم به حسابش برسمhttp://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/cachoo.gif.پسره مشغول كار بود گفت بيا اگه تمومش كنيم بهمون تشويقي ميدن من يه كم فكر كردم ديدم كار سختيه مرخصي صددر صدي داره با اينكه هواي افتضاح بابلسر مثل هميشه شرجي و گرمه و رفتن تو شاليزار تو اين هوا خودكشي محسوب ميشد آستين همتو زدم بالا و رفتم توyes2.gif6 نفر شروع كرديم به درو كردن دهنمون سرويس شد بيشتر دهن من چون روزه بودم اونا آب ميخوردن ولي آبي كه اونا مي خوردن نصف عرقي بود كه از صورتم ميريخت زمينSmileys.رسيديم به آخراش كه ديدم زبونم خشك شد اصلا نميتونم دهنموباز کنم گفتم ديگه مجبورم روزمو بخورم چون با اون وضعيت تا غروب نميكشيدم Bild.كارمون تموم شد و يه مرخصي تشويقي گرفتيم ولي بازم ارزششو داشت.

 خدايا در همين لحظه ازت ميخوام اوني كه خورش وحشتو اختراع كرده نبخشي .http://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/56.gifمن نميدونم اين ديگه چه غذاي آشغاليه تازه آشغال ترم ميشه وقتي افطاري هم بشه !!!Smilehaa ديشب خورش وحشت داشتيم منم انقدر آب خوردم كه فقط با آب سير شدم دوتا لقمه ازش گرفتم از بوی گندش خفه شدم . آخه شونصدتا چيز توشه عين گه ميمونه يكي از چيزاشم كدو هستش كه من از كدو حالم به هم ميخوره .دور هم كه نشستيم از بدبختي هامون ميگيم يكي از بچه ها ميگفت من ديگه غذاي اينجارو نميخورم گفتيم چرا؟ گفت اگه بدونيد اين غذا چطور درست ميشه لب بهش نميزنيد .مسول آشپزخونه يه آدم كثيفه آب دهنشو ميريزه زمين بعد سبزي هارو ميريزه همونجا.سبزی هارم بدون اينكه حتي يه قطره آب بزنه ميريزه تو ديگhttp://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/cachoo.gif.توي ديگ هزارتا سوسك رژه ميره يه آب كوچيك ميزنه سوسكا كه خالي شدن سبزي ها رو ميريزه توش.پريشب تو غذاي يكي از دوستام سوسك مرده بود..كدو ها رو وقتي ريز ميكنيم دستامون چرك وكثافت ميشه ولي حتي اونم نميشوره و ميريزه تو ديگ .فكر كنم اينارو گفتم تا سه روز غذا نخوريد ولي خب چيكار ميشه كرد با همين وضع هم وقتي غذارو ميبيني چشات برق ميزنه من كه حاضرم برم همون سوسكارو هم بخورم از بس گشنمون ميشه.بعد افطارم كه همه مي افتيم ميميريم.يه خوبي كه داره ماه رمضون ديگه كسري خواب نداريم بعد افطار ميخوابيم تا ساعت3 بيدار باش ميزنن .سحر ميخوريم بعد ميريم ميخوابيم تا 4:30 كه نمازه دوباره برپا ميزنن بعد نمازم ميخوابيم تا ساعت يه ربع به 6 من ديگه مشكل خواب ندارم فقط تنها مشكلم اينه بعضي از روزا خيلي بهمون سخت ميگيرن  يكي از درجه دارا خيلي عقده ايه تو نماز خونه بوديم كه قرار بود بهمون آزاد باش بده ولي چون بچه ها شلوغ ميكردن گفت آزاد باش ديگه لغو شد.چندنفر ناچ و نوچ كردن گفت ناچ و نوچ نكنيد دوباره چندتا بي شعور براي مسخره بازي ناچ و نوچ كردن از اين كار خيلي بدش اومد و گفت همه برن  تو حياط به خط بشين.حالا ما تو نماز خونه زير كولر .ساعت12 ظهر حياط آتيش بود ميرفتي سرت مي سوخت ما هم وضعيت ناقص بوديم يعني كلاه نداشتيم رفتيم تو حياط دهنم سرويس شد آفتاب به مغز سرم ميخورد حالا بشين پاشو شروع شد گفت تا اون كسايي كه ناچ ونوچ كردن رو بهم معرفي نكنيد تا غروب بشين پاشو ميدم ناكس شوخي هم نداشت وقتي ميگفت ميدم يعني ميدم 50 .60 تا بشين پاشو رفتيم ديگه همه كم آوردن شروع كردن به آدم فروشي مثل خيار شور رفيقاشونو فروختن ما هم خلاص شديم اون چند نفرم بردن زندان آب خنك بخورن. با اين وضعيت شايد تو اين ماه رمضون چندروزشو مجبورشم بخورم .حالا بگذريم.

يه جناب سروان داريم كه بچه آمله بنده خدا يه ذره شاس ميزنه ولي بهمون حال ميده دمش گرم كلي ميخنديم. ديشب نگهبان بودم يه گوشه نشسته بودم و تو اين فكر كه كاش فردا برم مرخصيhttp://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/chillpillsmile.gif .زدم زير آواز كلي واسه خودم حال ميكردم كه ديدم يه دفعه اي اين جناب سروانه داره مياد سمتم سريع جم و جور كردم  ورفتم پيشش فكر كردم ميخواد واسه اينكه سر پست نشستم تنبيهم كنه چون من معمولا تو نگهباني ها وقتي خسته بشم ميشينم حوصله قدم زدن ندارم.حالا اومدم پيشش دستمو گرفت برد يه گوشه يواش بهم گفت دوست دختر داري؟Bild با خودم گفتم نه خبري از تنبيه نيست فقط بدبخت مثل اينكه خواب زده شده .گفتم والا جناب سروان ياد جووني ها بخير يه دوسه تايي زير سر داشتيم ولي الان سرمون خورده به پاره آجرتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد.گفت خب كدوماشو فشار دادي؟ گفتم نه مثل اينكه اوضاع خيلي اورژانسيه مثل اينكه هم خواب زده شده هم سرش به يه جايي خورده .گفتم نه جناب سروان اين حرفا چيه ما اهل فشار دادن نبوديم رو كرد بهم گفت جالبه امشب از هركي سوال كردم گفت ما شب و روز كارمون فشار دادن بود ولي تو مثل خودمي منم وقتي ميرفتم دانشگاه همه دخترا تو كف من بودن حتی زن شوهر دار  واسم زنگ ميزد ولي من محل نميزاشتم .بچه كجايي؟ گفتم جناب سروان براي هزارمين بار ميگم آمل. آخه هر وقت منو ميبينه ميگه بچه كجايي؟ يه مقدار شاسمنگولاس.

وقتي تو صبحگاه بدورو ميرفتيم همین جناب سروانه کلی بهمون روحیه میداد این شعارو بهمون یاد داد ماهم دسته جمعی میخوندیم.(يك شب نيمه شب/از خواب پريدم/از330/بيرون پريدم/چترو كشيدم/چترم وا نشد/كمكي كشيدم/به زمين رسيدم/دشمن رو ديدم/گفتم دشمن/اينجا ايرانه/مهد شيرانه/پدافند هوايي/محافظ ايرانه/شخ شخ ش ش شخ(صداي دست)  روحيه ؟  عاليه !  عاليه!  روحيه . كي خستس؟   دشمن    دشمن كيه؟‌ آمريكاست       مرگ بر آمريكا   مرگ بر آمريكا   مرگ بر آمريكا

پ ن:نبووووووود ۳۰ روز دیگه

پ ن:جغله چپکی هر روز سیاه تر از دیروز

پ ن:کارت اهدای عضوم اومده .یه کار انسان دوستانه http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/beesmiley1.gif

مجموعه سه/گردان آش خور ها

سلامممممم

گفته بودم يا يه هفته يا يه ماه ديگه .شانس ما خوردو اين هفته يه مرخصي ميان مدت به همه دادن .از ساعت11 تا ساعت4 بعدازظهر واسه اين مرخصي زير آفتاب نشستيم .به هركي ميشناسيد بگيد جان مادرتون تا دانشگاهتونو تموم نكرديد نيايد خدمت پدرتون در مياد.Smilehaaمن يه غلطي كردم و دوماه بايد پاش بسوزم ايشالا بشه بعد اين دوماه برم دانشگاه وبعد دانشگاه با مدرك ليسانس و ستوان دو بيام خدمت كه اون وقت عشق و حاله صبح تا ظهر كار دفتري ظهرم خونه.بگذريم.بريم تو حال و هواي قرارگاه .اون ارشداي قبلي رو تو قسمت سربازاي وظيفه ميبينيم و الان با بچه ها دم خور شدن و ميگن وميخندن .يعني حسابي اونجاشون كنده شد حتي جرات داد كشيدنم ندارن.آقا دوتا ارشد جديد واسمون آوردن كه يكيشون بچه خوبيه ازش خوشم مياد ولي يكي ديگه حسابي روانش پاكه .هيچي حاليش نميشه يه گاو به تموم معناhttp://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/holycowsmile.gif يه صداي نازكم داره كه بدبخت نميتونه داد بزنه . وقتي هم كه داد ميزنه همه شكمشونو ميگيرن وميزنن زير خنده هيچكي آدم حسابشون نميكنه سني هم ندارن هم سن خودمونن.خلاصه حسابي داره خوش ميگذره.انقده گشاد شديم كه دوتا بشين پاشو كه ميدن همه اعتراض ميكنن و ارشد بدبختم چيزي نميگه.صبح تا ساعت9 رژه كار ميكنيم وبعدش كلاساي حفاظت اطلاعات و عقيدتي سياسي شروع ميشه تو نماز خونه اي كه يه روزي قتلگاه بچه ها بود الان موكتش كردن و چهارتا كولر شبانه روز روشن و سرده سرد ميريم تو حال ميكنيم.ظهر هم تا شب بيكاريم و ميريم تو آلاچيق ميشينيم.آخه كدوم پادگانو ديدي آلاچيق داشته باشه ؟به هر كي ميگم ميزنه زير خنده.بروبكس آملي يه جا جمع ميشيم يكي از بچه ها با اين چوباي تو خالي كه من نميدونم اسم فارسيش چي ميشه محلي بهش ميگيم( للواقه ) يه ني درست كرده و وقتي ميزنه روحت پرواز ميكنه http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/chillpillsmile.gif.هم ميزنه هم ميخونه.يكي ديگه هم صداش خيلي خوبه پاپ ميخونه و چندتا آلبوم هم بيرون داده حتي ميگه با مرتضي پاشايي هم كار كرده حالا راست و دروغش پاي خودش ولي صداش خيلي خوبه حال ميكنم.هيچي ديگه برنامه هر روزمون همينه ميشينيم دور هم ميزنيم زير آواز.يه چيزي هم در مورد غذا بگم .بچه ها ميگن توش كافور ميريزن نميدونم راسته يا نه ولي خب يه چيزايي رو ميشه حس كرد مثلا اينكه باعث كنترل ادرار وشهوت ميشه يه خورش هس بهش ميگن خورش وحشت وقتي ميخواي ته مونده غذاتو بريزي تو سطل آشغال شبيه استفراغ ميريزه پايين.يه خورشم چند روز پيش دادن تو اين مدت اولين غذايي بود كه من ازش بدم اومدhttp://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/56.gif اصلا معلوم نبود چي توش بود خيلي هم بد مزه بود از شانس منم هرچي خورش داشتن ريختن تو برنج من طوري شد كه فقط دوتا قاشق خوردم وريختم دور.اشتهام خيلي كم شده ياد جووني ها به خير كه سه تا بشقاب رو شاخش بود ولي الان دوتا قاشقم به زور ميخورم .بعضي از روزا عجيب وغريب دلم ميگيره وقتي هم بگيره بايد كلي قربون صدقه خودم برم كه دلم آروم شه .اين اواخر ديگه رگ خوابمو پيداكردم همين كه ميخواد دلم بگيره حواسمو به يه چيز ديگه پرت ميكنم يا اينكه يه لبخند ميزنم و بعد اونه كه ميگم گور باباي هر چي غم وغصه خودمو عشقهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد.امروز اكثر بچه ها رفتن مرخصي به غير 20 -30 نفر كه بيچاره ها ساكاشونو جمع كرده بودن ومنتظر بودن اسمشون خونده بشه ولي همين كه خونده شد فرمانده گفت شما بي انضباط بوديد سريع بريد تو آسايشگاه ما هم كه داشتيم ميرفتيم از پشت فنس مارو نگاه ميكردن كلي دلت كباب ميشد ميديديشون.وقتي سوار اتوبوس شديم واز اون زندان اومديم بيرون همه جو گير شدن (حالا همه دسسسسست .دس دس دس دس .بچه هاااا آبادي !!!!  بچه ها ماشين شخصي هارو ببين  .بچه ها دختررررررررررررررررررررر!!!!!!!!!!!! اوه ماي گادتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد) بدبختي هارو ببين ! كف دختر مرديم .حالا جالبه با اون لباس ارتشي و سرووكله سوخته دختر افغاني هم محل سگمون نميزاره .بدجوري سرما خوردم كلي عرق ازمون ميره بعد ميايم ميشينيم تو نمازخونه جلو كولر !scare2.gif گلوم درد ميكنه شديد .

يه چيز جالب اونجا هركي از تخم در اومده زن داره ديگه كفري شدم با هر ننه قمري  حرف ميزنم ميگه متاهلم Bild.پسره دست چپ وراستشو بلد نيست يه سالم از من كوچيك تره مياد واسه من قضيه زنشو تعريف ميكنه  و نميدونم زن من موهاي تنمو با ژيلت زد و من باهاش دعوا كردم واز اين حرفا.خودتون قضاوت كنيد كسي كه مياد اينطوري حرف ميزنه شعور زن گرفتن داره؟ تازه چندتا هم بينمون هستن كه بچه هم دارن .تا ميگي ميگن خب توانايي ماليشو دارم .خاك توسرت اول برو شعورتو پيدا كن بعد زن بگير.Bild

يه بدبختي هم كه دارم اينه تموم مداركم (كارت ملي شناسنامه دفترچه بيمه)تو ساك يكي از اون بچه هاي تبعيدي به سمنان بود حالام خاك تو سر شدم موندم چطوري پيداش كنم.ولي يه شانسي كه آوردم اولين روز خدمت با هم دوست شديم وشماره موبايل و آدرس دقيق خونشونو بهم داد منم تو اين مرخصي سپردم به يكي ديگه از دوستام كه هم محليشون بود و قراره پيگيري كنه خدا كنه بتونم پسشون بگيرم وگرنه بدبخت ميشم آخه شناسنامم المثني بود يه بار گم كرده بودم دوباره گرفتم الان اگه گم كنم جر ميخورم اساسي.http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/cachoo.gif

زياد فك زدم اگه تونستم يه بار مرخصي واسه انتخاب رشته دانشگام بگيرم كه شانس آوردم وميام آپ ميكنم ولي اگه نتونستم تا آخر آموزشي ديگه مرخصي در كار نيست .فراموشم نكنيد اگه وقت سر زدن بهتون ندارم قولشو دادم كه مهرماه جبران كنم از شرمندگي همتون كه بدون دعوت لطف ميكنيد و سياه نوشته هامو ميخونيد در ميامتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 پ ن :پشت کفشا هرکی واسه شناسایی یه چیز مینویسه من نوشتم قفس


بعدانوشت:مدارکم پیدا شد یو ها ها ها آبجی دومست دارم

مجموعه دو/آموزشي/سختي/اغتشاش!!!!

بسم الله الرحمن الرحيم/من! سرباز آموزشي جغله چپكي از جمعي گروهان آموزشي شهيد ياسيني بابلسر هستم سركار! جناب! امير! جان مادرت به من يه روز مرخصي بده هلاك شدم ديگه

 به نام خداي سرباز چه خبر؟ منو نميبينيد خوشحاليد ديگه؟ معلومه آخه چه ميدوني تو دل يه سرباز چي ميگذره(حالا دوهفته خدمت كردم انگار چيييي شده)

خلاصه تو يك كلام ميگم:ماماااااااااان جوووووون نجاتم بدهههههه اينا منو كشتننننن ساعت 4:30 بيداري ميزنن من خوابم مياااااد (خوابم مياد .آخه من خسته شدم .خوابم مياد.ميخوامت زياد زياد.خوابم مياد چرا دلبسته شدم.آره راسته آره راسته به تو وابسته شدم (اشكين 0098))

 ميخوام بدترين روزاي زندگيمو براتون بگم از روز اول ودوم آموزشي كه خدا ديگه اون روزارو نياره ۵ تا ۶ ارشد بي همه چيز بالا سرمون بودن كثافتاي عقده اي هرچي از دهنشون در اومد بهمون گفتن روز اول و دوم وقت غذا خوردنمون فقط فقط فقط دو دقيقه بود يعني من چهار دستي اين لقمه هارو فرو ميكردم تو حلقم بعد انقدر محكم روي اون ميز لعنتي ميكوبيدن كه من هر چي خوردمو با يه سكسكه ميدادم پايين

حالا آخرش ميگم چطوري جواب اين كاراشونو داديم.

به جان خودم قشنگ۱۲ ساعت زير گرماي آفتاب مارو نشوندن ديگه رنگ صورتم شده عين تخته سياه ديگه پنكك هم جواب نميده شدم عين اين پسراي بندري(ها ولك)تو آسايشگاه من روتخت بالا ميخوابم وقتي موقع خاموشي ميشه ارشد عقده اي تا سه ميشماره كل اين ۱۲۰ نفر آسايشگاه بايد بپرن رو تخت طوري كه وقتي ۳ ميشه يه تكون كوچيكم نباس ميخوردن شب اول ودوم بيش از ۵ بار اين ارشد دوباره هممون رو ريخت پايين من وقتي خوابيدم خيس خيس از عرق بودم.

نميدونم از چي بايد بگم از دلتنگي يا از سختي يا از فشار روحي ولي ميخوام تا اونجا كه ممكنه اين نوشته كامل باشه تا بعدا يادم بياد كه چه روزايي رو گذروندم .حالا چند تا چيز خنده دار بگم.آقا جيره كامل مارو دادن كه اي كاش نميدادن يه زير شلواري كشي كه فاق داره در حد خشتكككك يعني تو ميپوشي راه ميري خشتكت رو زمين ماليده ميشه با يه زير پيراهن آستين دار كه واسه هركدوممون دودست كت وشلوار ميشه از بس گشاده يه شورت آخوندي كه از شلواركم بلند تره. هيچي سخت نيست من به همه چيزش عادت كردم غير دلتنگي .فقط نشستن تو آفتاب وحشتناك سخته ديگه كمري واسم نموند حالابزار بگم سر اين ارشداي كثافت چه بلايي در آورديم.كجارو سراغ داري كه سربازاي آموزشي بر عليه ارشدهاشون شورش كنن وبزنن هرچي شيشه و در وپنجره تو پادگانه بشكنن؟ دم بچه ها گرم حال كردم اساسي .بزار از اول بگم.به خاطر يه موضوع الكي يكي از ارشداي عقده اي گفت امشب حسابي تنبهتون ميكنم .شامو خورديم وزديم بيرون كه ارشدا گفتن همه برن تو نماز خونه حالا ما ۳۲۰ نفر آدم تو يه نماز خونه كوچيك !!! كولرهارو خاموش كردن .پنجره هارو بستن .هوا واسه نفس كشيدن نبود همون جا ۱۰۰ تا۱۵۰ بشين پاشو دادن وااااي عجب اوضاعي بود من زياد خسته نشدم چون يكي ميرفتم دوتا نميرفتم ولي وقتي تموم شد وبچه ها نشستن اون نماز خونه شده بود عينهو سونا بخار يعني چشم چشمو نميديد از بس بخار بود.آخه هيچ كثافتي اينطوري تنبيه ميكنه؟ بعد ديدم يكي از بچه ها غش كرده افتاده بردنش بيرون بعد يه پسره كنارم نشسته بود ديدم چشاش بسته .به صورتش زدم ديدم غش كرده كمكش كرديم آورديمش بيرون من اعصابم شديد تخمي بود زير پوشمو در آوردم و شروع كردم به باد زدنش كه ديدم يكي ديگه رو هم آوردن. همين لحظه بچه ها از تو نماز خونه دادو بيداد كردن وهمه بدو كردن اومدن بيرون .وااااي چه اوضاعي شده بود همه شروع كردن به شعار دادن و فوش ناموسي به ارشد .من مشغول باد زدن اون پسره بودم كه ديدم شروع كردن به شكستن شيشه هاي پادگان .يه شورش حسابي بود .پسره رو بلند كرديم برديم يه جاي خلوت .تشنج كرده بود خيلي وحشتناك بود من كه گفتم ميميره .آمبولانس اومد جنازه هارو يكي يكي انداخت تو .بقيه بچه ها هم همچنان مشغول داد وبيداد و شكستن بودن منم اين وسط كلم تخمي شد هر چي فوش داشتم به اين دولت و نظام و ارشد ومرشد گفتم ديديم آمبولانس پره مجبور شديم از فنس خارج بشيم خودمون ببريمش بهداري وقتي رسيديم در بهداري رو بسته بودن بچه ها دسته جمعي درو حل دادن وشكستن پسره رو خوابونديم تو بهداري و اومديم بيرون حالا نوبت من بود خيلي عصباني بودم آخه ميگفتن يكي از بچه ها مرده !!!ديگه نفس نميكشه!!! چندنفر زدن تو سرشون وگريه كردن منم اول يه دوسه تا فوش با صداي بلند: شقاقي مادرتوووو.......(شقاقي=ارشد) شقاقي عقده ايه .... مادرتووو..... خواهرتو...... شقاقي برو كيف كن امشب ۱۲ تا بي هوش داشتي (آخه همش به آمار بي هوشي هاش مينازيد) برو تو دفتر خاطراتت بنويس بي ناموس....... يه غوغايي شده بود اونجا.ماشين آبپاش آماده بود كه سرهنگ اومد وااااي يه سنگ پرت شد طرف سرهنگ نزديك بود بخوره به كلش.با هزار زحمت بچه هارو ساكت كردن همه اومده بودن فرمانده قرارگاه/ فرمانده گردان/حفاظت اطلاعات و... اون شب لعنتي گذشت همون شب من پست شب بودم ولي خيلي خنده دار بود نيس همه چي به هم ريخته بود وشيشه هاي غذاخوري شكسته بود؟ بچه ها يكي يكي ميريختن تو غذاخوري يكي يه مرغ درسته تو دستش داره اينطرف بدو ميكنه يكي ديگه يه هندونه گرفته داره فرار ميكنه ما هم كه پست بوديم نه تنها جلشونو نگرفتيم حتي باهاشونم هم غذا شديم خيلي حال داد.اون شب تا ساعت ۱ پست دادم بعدگفتم بي خيال بابا امشب هركي به هركيه رفتم خوابيدم.از فرداش بدبختي ها شروع شد مگه به راحتي از اين موضوع ميگذشتن؟؟ الكي كه نبود اغتشاش راه افتاد تو قرارگاه اين خبر تو كل كشور پخش شد ۳۰ نفر از بچه هايي كه شعار ميدادن شناسايي شدن وبه قرارگاه سمنان تبعيد شدن اونجاهم كه خدا به دادشون برسه وحشتناكه من همش دلهره داشتم نكنه منو شناسايي كرده باشن آخه منم خيلي خط ميدادم.ولي خداروشكر به خير گذشت مگه اينكه شما بخوايد به حفاظت اطلاعات راپرت بديد . همه تنبيه شدن چون قرار بود اين هفته مرخصي بدن كه ندادن منم به بهونه كنكور دانشگاه آزاد تونستم مرخصي ۱۷ ساعته بگيرم.ولي داستان جالبي بود ارشدايي كه ميگفتن ت.خ.م.ا.ت.و.ن رو ميكنيم حالا اونجاي خودشون كنده شده اونا كه ميگفتن كاري ميكنيم همتون از فنس فرار كنيد حالا خودشون از فنس با دستپاچگي در رفتن شقاقي رو بچه ها پيدا كردن حمله كردن بهش و دماغشو شكستن ./هركي رو كه پيدا ميكردن ميزدن سرگروهبان .سرجوخه.سرباز وظيفه.همشون يه كتك مفصل خوردن و اين شد داستان دو هفته خدمت ما.

 آموزشي مرخصي نداره براي همين معلوم نيس كي بتونم پست بعدي بزارم شايد هفته بعد شايدم يه ماه بعد ولي بالاخره تموم ميشه.همتونو دوست دارم دلم برا همتون تنگ ميشه به يادم باشيد بوس بوس.


موهام تراشیده شدن ازم خجالت نکشی
دارم میام ببینمت با این لباس ارتشی
روزای سختمون گذشت دو ساله این روزو میخوام
تو تک تک ثانیه هام بوی تو میده لحظه هام
موهام تراشیده شدن ازم خجالت نکشی
دارم میام ببینمت با این لباس ارتشی
چقدر شلوغه خونتون اون کیه میخنده باهات
چرا اسمتو میگه چه نسبتی داره باهات
اون کیه دست دادی باهاش حرف منو بهش نزن
چقدر عوض شدی گلم راستی چقدر میاید بهم
دو ساله هرچی شعر میگم رو پاکت سیگارمه
تور سفید رو سرت حکم طناب دارمه
الهی خوشبختت کنه اونکه رو بخت من نشست
اصلا مهم نیس واسه تو منو به زیر پاش شکست
چقدر شلوغه خونتون اون کیه میخنده باهات
چرا اسمتو میگه چه نسبتی داره باهات
اون کیه دست دادی باهاش حرف منو بهش نزن
چقدر عوض شدی گلم راستی چقدر میاید بهم...

مجموعه يك/خاطرات آموزشي

سلام 

  زين پس ميخوام فقط خاطرات آموزشيمو به صورت مجموعه وار بنويسم . يه چيزي ميگم بهم نخنديداا !!! خب درسته كه هنو سرباز نشدم ولي يه حس عجيبي دارم احساس ميكنم ديگه بزرگ شدم .هرچي بود تجربه كردم وتموم راه هارو رفتم والان كه اينجام بالاخره راه زندگيمو مشخص كردم و يه مسيري رو پيش روم ميبينم كه بايد حركت كنم.Smilehaaخدارو شكر كه همچين حسي دارم .شايد خنده دار باشه ولي حس ميكنم كم كم دارم مرد ميشمSmilehaa.خو چيههههههه نيشتو ببند خووووو .Smilehaa

 راستي يه چيزي فكرشو نميكردم انقدر خوش شانس باشم كه بابلسر بيافتم اما افتادم تو ارتش و قراره پدرم حسابي در بيادhttp://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/56.gif ولي خو من اصلا دلم نميخواست سپاه بيافتم بااينكه خدمت تو سپاه صدبرابر راحت تر از ارتشه .نمونش پسر خالم كه داره تو سپاه حال ميكنه ولي من حاضر بودم از صدتا ارتشي فوش بشنوم ولي از يه سپاهي عقده اي فوش نشنوم.http://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/233.gif

ساعت 5 صبح از خونه با رد شدن از قرآن و روبوسي با پدر ومادر و مادربزرگ گذشتhttp://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/232.gif و راس ساعت7 به پارك جنگلي شهيد زارع ساري كه قرار بود اونجا مارو تقسيم كنن رسيدم .ولي از بدشانسي تا ساعت 11 مارو علاف كردنhttp://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/56.gif.اون روز چندتا اتوبوس آماده بودن.بابل/بابلسر/تهران/وسمناااااان .يعني اين اتوبوس سمنان منو2 كيلو لاغر كرد خوبيش اينه تا خود ساعت11 هم اونجا مونده باد لاكردار.حدودا 50 نفرمون نيروي مازاد بوديم يعني هرجا نيرو كم داشت مارو ميفرستادن اونجا.سمنان15 تا ميخواست .با دونفر دوست شدم وكنار هم وايستاديم هر اسمي كه واسه سمنان ميخوندن ما سه تا قلبامون مي اومد تو دهنمون.تا اينكه اسم يكي از دوستامو خوندن بدبخت رفت سمنان.و منو ابراهيم مونديم واسه بابلسر.از خوشحالي كلامون رفت هوا.http://e-lu.demiart.ru/emoticons/character.o2/mex.gifبا اوتوبوس مارو بردن بابلسر(نيروي هوايي ارتش بابلسر)يه پادگان سرسبز و بي نهايت قشنگ حال كردم خداييتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد.سه ساعت زير آفتابم خيلي حال داد.كفشم داشت آب ميشد تا اين كه شروع كردن به گشتن كيفهامون.چاقو هارو جمع ميكردن .از كيف يكي از بچه ها يه رژ لب كشيدن بيرون ! پسره ميگه اينو ميزنم واسه اينكه لبام خشكي نزنه  يكي نبود به بدبخت بگه اون رژ لب كه خود منم گاهي وقتا واسه خشكي استفاده ميكنم بي رنگه نه صورتي !!!!! خلاصه فرمانده رژو برداشت و همشو ماليد به لب پسره و بهش گفت رو كن به دوستات.بدبختو چي كارش كرده بووووود . به همه گفت بهش بخنديداين گذشت و رفتيم تو پادگان مسول آموزش ما اومد در بدو ورودش يه فرياد محكم زد و من كه صف اول بودمو زد كنار وبا لگد رفت تو سينه يكي از بچه ها چون تو يه خط نشسته نبود.حالا حرفاي ارشد به ما كه من دائم نيشم تا بناگوش باز بودآخه خيلي از حرف زدنش خوشم مي اومد.ارشد با صداي بلندSmilehaaسر خر پايين (اينجا بالگد اومد تو سينه پسره) اينجا ارتشه/خونه خاله نيست/اگه قلدر بودي/خيابون ميبستي/اينجا شير آبو باز كنم ت.خ.م نداري ببندي/اينجا ارتشه/شخصي گري نداريم/مثل آدم آموزشيتو ميبيني/گم ميشي ميري خونت/اگه آموزشيتو تموم كردي/كه هيچ وقتم اون روزو نميبيني/اگه آموزشيت تموم شد/گم ميشي ميري خونت/اينجا آدم با ... نميخوام/اگه باهات حرف ميزنم/به احترام لباس شخصيته/با لباس نظامي بيا /ببين چيكارت ميكنم/ت.خ.م.ا.ت.و ميكنم ميزارم رو پيشخون Smilehaa.و ... خلاصه حسابي از خجالتمون دراومدSmilehaa.حالا تو ادامه:هر كي اومده اينجا/واسه اينكه نظامو برانداز كنه/يا اومده اينجا/تا به عشق ذليلش برسه/اگه اومد اينجا/واسه خوش گذروني /.همين الان جهيزيشو (منظور از جهيزيه لباس ارتشي و پتو كه بهمون دادنه)همين الان جهيزيشو جمع كنه گم شه بيرون(در اين لحظه يه پسره از ته صف بلند شد تا برهبدبخت گرخيد) ارشد:بتمرگ سر جات . بعدش رفتيم تو سالن تا يه سري حرفارو بشنويم ووسايل مورد نيازمونو از روز بعد كه برميگرديم بياريم .(اسپري و عطر ويه شاخه گل برا روتخت واسه نظافت.جعبه واكس.رسته پياده.و...)بعد اون به همه خودكار دادن تا يه پرونده رو پر كنيم بعد خودكارارو كه جمع كردن 3 تا خودكار گم شده بود.خاك تو سرا از همين الان شروع كردن به دزدي.اومديم بيرون.كنار دستي ارشد كه خودكارا رو بهمون دادگفت:ارشد ! اين جماعت سه تا خودكار منو پاتك زده /ارشد:سر خر پايين همه بشينن/خلاصه يه ساعت ديگه هم زير آفتاب .من تو صف كناري بودم وجهيزيم سمت راستم بود كه جلو راه رو ميگرفت در همين لحظه يه لگد از ارشد به كيف و وسايلم اولين حمله به من رو انجام داد.من تو دلم( اي بي همه چيز****من تورو****اي ****يعني من*****)سوار اتوبوس شديم واومديم به طرف آمل تا 21 تير دوباره برگرديم پادگان تا مجموعه ديگه ....جنگ جنگ تا پيروزي!!!


آپ بعدي۳۰/۴/۹۰