موفقیت

سلام جغله  !!!

تعجبی داره آدم به خودش سلام کنه؟؟؟  خب من معمولا دوتا رو دارم یه روم ! روی خبیث جغله ایه که پر از انرژی و امید و بازیگوشی و شادی وخنده و مثبت اندیشیه

یه روی دیگمم مثل الان پژمرده و غمگین وافسرده و ناامید و(فلک زده و بدبخت و روسیاه و زمین گیر و ...)خلاصه از این جور چیزاست...

دارم از روح خبیث که چند وقتیه در من خفته شده کمک میگیرم تا از این حال و روز دربیام (عین این مراسمات احضار روح )... 

روح پژمرده:ای جغلا .... به دادم برس....  

روح خبیث: چه مرگته ؟ چی میخوای چرا بیدارم کردی ؟ دوساعتم نمیشه دست تو آرامش داشت؟

روح پژمرده : ای من قربان سیبیل تو برم 2 ساعت نه و الان چند هفته ایه که خبری ازت نیست

روح خبیث:ارواح عمه جانت هی تقی به توقی میخوره زانوی غم بغل میگیری توقع داری منم بیام برات بندری برقصم؟

روح پژمرده:خب چیکار کنم مشکلات زیاد شده مخم هنگ کرده نمیدونم چیکار کنم

روح خبیث:خب به روش من عمل کن 

روح پژمرده:یعنی چیکار کنم؟

روح خبیث:به مشکلاتت لبخند بزن ..اگه میخوای یه جغله باشی بلند شو وبگو این سنگریزه ها نمیتونه مانع راه رفتن من بشه... تو اگه میخوای به قله برسی باید قدم اولو برداری نه اینکه بشینی و تو خیالپردازی هات این قله رو فتح کنی کسی با خیالپردازی به جایی نرسیده...

روح پژمرده:سعی کردم حتی حرکت کردم ولی نشد...

روح خبیث:به کدوم مسیر حرکت کردی؟مسیری که تورو به قله میرسونه یا به پرتگاه؟ بعد از اینکه قدم اولو برداشتی باید نقشه راهو داشته باشی .باید لحظه به لحظه مسیرتو زیر نظر بگیری وببینی به قله نزدیک میشی یا از اون دور میشی...

روح پژمرده:مسیرو زیر نظر گرفتم ولی اونقدر مسیرای مختلف و میونبر های مختلفی بود که من تا وارد یکی از اونا میشدم به نظرم مسیر بعدی بهتر می اومد و دوباره برمیگشتم و یه مسیرو میونبر دیگه رو امتحان میکردم آخرم خسته وکوفته اول مسیر باقی موندم و هیچ حرکتی نکردم

روح خبیث:هیچ میونبری برای موفقیت وجود نداره اگرم باشه به پرتگاه میرسه نه به قله... کسی پرچم موفقیتشو تو قله (هدفش)محکم تر به زمین میکوبه که تو مسیر رسیدنش به موفقیت سختی بیشتری کشیده...

»موفق ترین افراد همیشه شکست خورده ترین افراد هستند«

بازم خاطره دیگه

سلام همسر عزیزم خوبی فدات بشمسلام مادر زن عزیزم خیلی مخلصم سلام پدر زن جونی دستاتو می بوسم سلام خواهر/برادر زن عزیز درگیر مرامتم.سلام دختر/پسر عزیزم کوتولک شیطون بابا خیلی می خوامت.سلام نوه عزیزم بابا بزرگ فدات شه.سلام نتیجه....نه دیگه زیادی رفتم جلو

چیه؟تعجب کردید ؟ اول یه سلامم به شما بکنم نگید تا خانوادشو دید مارو فراموش کرد...چیه بابا؟حتما داری میگی تو بچه جقله زنو بچت کجاست که داری بهشون سلام میکنی؟ الان میگم تا بدونید.جدی نمیدونید؟کجای کارید شما ها من واسه این وبلاگ برنامه دارم من با این وب زندگی میکنم و میمیرم خیال کردی همین جوری کشکیه؟من میخوام این وبو به تموم کسایی که اون بالا اسمشونو آوردم نشون بدم مخصوصا به زنم می خوام بشینیم چیزایی که نوشتمو بخونیم.فقط یه سوالی؟تا وقتی من زن بگیرم بلگفا زنده می مونه؟یا این وبم تا اونجا حجم داره که کل عمرمو توش بنویسم؟آره دیگه من این تصمیمو دارم این وبلاگ تا وقتی من هستمو نفس میکشم زنده میمونه اینو بهتون قول میدم.یکی از دوستای گل وبلاگیم گفته پستاتو به یه موضوع اختصاص بده منم خواستم همین کارو بکنم اما این که من هر نوشتمو تیتر بندی میکنم شما اینطور برداشت میکنید که موضوعمو عوض میکنم ولی در کل اگه بخوام بنویسم همشون تو یه ارتباطن اما واسه اینکه وقت با ارزشتونو نگیرم سعی میکنم پستامو یه نموره کمتر کنم.

 یک فنجان وب تلخ

واقعا آدم روحیشو از دست میده وقتی به وبلاگهای سر میزنه که فقط در مورد غم و غصه وفلاکتو بدبختی می نویسین.خب چرا آخه؟ مثل بچه آدم بشین زندگیتو بکن دیگه.مرض داری انقده دنبال غم میری؟این همه رفتی دنبالش چه گلی به سرت زدی؟اینو جدی میگما بیشتر ما خودمون میریم دنبال غصه یعنی غصه ها رو خودمون با دست خودمون میسازیم.حالا من اینا رو میگم فکر نکنید خیلی آدم شاد و شنگولی هستمو اصلا غم وغصه ندارم چرا ! دارم اما من هیچ وقت دنبال غصه هام نرفتم یعنی چی؟یعنی اینکه من اینجا یه وبلاگی زدم واسه خودم که توش فقط وفقط خاطرات شیرینمو بنویسم.می خوام وقتی میامو نوشتمو می خونم احساس خوشحالی کنم وشایدم یه لبخندی به لب شماهایی که میاید وبمو می خونید بشونم.به خدا این ارزشش خیلی بیشتر از اینکه تو  بخوای یه وبلاگ بزنی و همش توش از فلاکت بگی.اینجوری تو خودتو شرطی میکنی.یعنی چی؟یعنی اینکه با درست کردن این وب وگذاشتن یه اسمی مثلا تنهایی های من هر وقت می خوای آپ کنی با خودت میگی من فقط باید تو این وبم از غصه هام بگم.از تنهاییام بگم.پس شما دارید میرید دنبال غم پس تقصیر کسی نیست.تقصیر خودتونه که با رفتارتون سیستم عصبی مغزتونو شرطی کردید.من الان زیادی دارم انیشتن میشم بیخیال بابا فقط یه کم دلخور بودم از این وبلاگهای فلااااااااااکت باااااااار

من وابی خودمون دوتا

من مثل اینکه توی هر پستم باید این  ابی رو هم وارد کنم اصلا زندگی منو اون به هم گره خورده یه جورایی از هم جدا بشو نیستیم ما.کاش اونم میتونست بیاد اینجا با هم بنویسیم اما خب نمیشه دیگه بیخی.این روزا سر بعضی ها خیلی شلوغه بعضی ها چش وگوششون میجنبه بعضی ها دارن اس ام اس بازی وقرار ملاقات و شماره دادنو.....خلاصه بعضی ها دارن حسابی از دست میرن.این ابی خان ما چند روزی افتاده میون دوستای نابابو خلاصهههههه دیگه دیگه....بله..اینجوریاست....چند روزی پی اش نبودم هوایی شده بچم.اما خدا وکیلی آدم انقده احمق میشه؟؟نه نه اشتباهه ما هر دومون احمقیم میدونید چرا؟منو این ابی ناهمواری های زیادی تو زندگیمون داریم .یه مدتی آن چناااان مذهبی میشیم که انگار نعوذبالله ما پسر پیغمبر شدیم.نماز شبو و صبحهای جمعه دعای ندبه و اشک وآه شبانه و حرف از مرگ وبرزخ وبهشت و ووو...بعد یه مدت میایم تریپ عوض میکنیم میریم تو خط یاغی  های خلافکار شلوار شیش جیبو اربده کشی های شبانه و قلیون سرا روی و لوتی منش بودن و و ووو ... بعد یه مدت میایم میریم تو خط سوسول بازی لباس اسپرت و گردنبندو انگشترو دستبندو لاک و برق لب و مو فشن وووو...یه رو دیگه هم داریم بگم؟ اونم اینکه بعضی وقتا بد خل خلیمون میگیره چندی پیش این ابی رفته بود داخل قبر من واسش گریه میکردم بعد اینکه عقدکنونم میگیرمو همون کارای همیشگی که بعضی هاتون خبرشو دارید به نظر شما آخر عاقبت ما چی میشه ها؟ آخه بنی بشر تا حالا اینطوری دیده بودید؟من که درعجبم از خودمو دوستم...خب بیخیال داشتم میگفتم الانم این ابی رفته تو خط سوسولیته جوری که بیچاره اصلا وقت نمیکنه کنترلشون کنه امروز رفتم دیدم داره پشت سر یه سری دخترمیره  گفتم یا خداااا این دیگه راستی راستی از دست رفت آخه میدونید رفته بود به یه سری دختر دهاتی تمام که از مدرسه میومدن ومن پشت مانتو و مقنعشون خاک وخولو میدیدم شماره داد اونام هی میپریدن سرو کله هم که بده من بده من من من من...وای من ترکیدم ازخنده من اول فکر کردم داره شوخی میکنه وسر به سر اون دختر زشتا میزاره ولی دیدم نه انگار راستکی شمارشو داااد.اومد گفتم خسته نباشی .پسر تو حالت خوبه؟ببینم تب نداری؟از حال نری یهو ببینم شما احیانا این همه لقمه رو یه جا میزاری تو دهنت تو گلوی مبارکتون گیر نمیکنه؟ والا بخدا خیلی اعصاب میخواد کنترل کردنشون آخه یکی دوتا که نیستن بهم گفته جقله خسته شدم  از بس شماره دادم فکرشو بکنید؟خسته شده بچم!!!میگم میخوای از فردا یه تابلو بگیرم دستم وایستم تو وسط این میدونه هفده شهریور خودمون جار بزنم این شمااااره دوستمهه بهش زنگ بزنید خیلی کفه ؟؟؟!!!یعنی خاک تو سر... خاک تو سر... بابا خاک تو سر هردومون...البته من مثل اون نیستمااااا آها هواستون باشه یه وقت منو با اون یابو اشتباه نگیرید من بچه پاک ومنظمی هستم شبا مسواک میزنم وزودم میخوابم حالا امشب یه کم دلم واستون تنگیده بود اومدم آپ کنم این شد که تا ساعت۳بیدار موندم

خب دیگه بیشتر از این دیگه چیزی نمیگم چون آپم طولانی البتهه طولانی هم شدااا ولی شماببخشید فعلانی بابای البته اینم بگما این آپمو هویجوری نوشتم نمرش زیاد خوب نیست ولی واسه سرگرمی خوبه  امیدوارم آپ بعدیم یه آپ بیستی باشه پس منتظر باشید...پدیده شاندیز در راه است(چه ربطی به اونجا داشت)حالا بیخیال هرچی که هست بالاخره در راهه (قدم نو رسیده مبارک)

     به قول یکی از رفقا دوستون دارم شدیده شدید         

                                                           نظر نذاشته از پیشم نرید

چپ دست

سلام مجدد هرازچندگاهی مطالبی به دستم می رسه که براتون میزارم

خلاصه دوستان این وبلاگ بی حد ومرزه و همون طور که گفتم دستچین جقله

تنهاست برای شما تا لذت ببرید

 

 این مطلب رو میزارم برای چپ دست هایی مثل خودم دوستای چپ دست بشتابید که داغ داغه

 نظر نظر نظر می خوام

 

ادامه نوشته