وارد بحث های سیاسی می شویـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سلام جوگمل های گل

امروز اومدم یه شعری که خودم گفتم رو براتون بزارم

این شعری که گفتم در مورد کساییه که این روزا اسم کوروش وداریوش بزرگ رو رو زبون کثیفشون

 یدک میکشن ومثلا می خوان نشون بدن که وطن پرستن هر چی بهشون میگی که آقا حزب سبز از

 اغتشاش جداست گوششون کره ونمی شنون اگه شعرم زیاد به شعر شبیه نیست منو ببخشید

خلاصه هرچی به ذهنم رسید رو تو یه قالبی بیان کردم که به شکل یه شعر در بیادلطفا نظر بدید چون

 اگه ندید دعا می کنم نوک دماغتون کورک بزنه

داریوش کبیر(سروده جقل چپ دست در بهمن سال ۸۸)

کجایی ای دلاور مرد بی باک

کجایی ای سپه سالار این خاک

پدرهایت چرا ساکت نشتند؟

چرا زنجیر این سگها نبستند؟

کنون اسمت سرهرنوع زبانیست

گمان بر چهره ی سگها نقابیست

همه از راه وسویت غافل هستند

به دستان تکه ی سبری ببستند

به پرچم نقش شیری را کشیدند

اهورا از میان آن بریدند

شعارش این بود یکجا بخوانند

که دین را از سیاست وارهانند

کجا راهت جدا از راه دین بود؟

تمام دردها یکجا همین بود

خدایا ای اهورای یگانه

نکن در ۲۲ بهمن جوانی را به خیابانها روانهالهی آمین


شعر من

 

چشمای نازش همه شب

میاد توی خیال من

دست و پامو گم می کنم

با اینکه نیست کنار من

تو رویاهام بهش میگم

دوست دارم عزیز من

آرزومه یه بار بگی

منو تا کهکشون ببر

می برمت به آسمون

به اون دورا تا کهکشون

به روی خورشید می شینیم

ماه و ستاره می بینیم

یه وقت می شه خسته می شم

اونو تو رویا ببینم

میرم به نزدیک خونش

شاید اونو من ببینم

چی کار کنم دیوونشم

عاشق و دل سپردشم

بدون اون نمی تونم

 کسی رو دوست داشته باشم

سروده جقله تنها