آخرین شب 92!!

همیشه اولین وآخرین ها به یاد میمونن امشب هم آخرین شبیه که تو تقویممون مینویسیم1392!!!

آرزو میکنم همونطورکه تعدادرقم های سال وعمرمون بالا میره،تعداد صفرهای فیش حقوقی باباهامونم زیاد بشه.و یه سری امیدواری از زیر اون لبخندهای دم عیدیمون:

امیدوارم

هیچ پدری عزت نفسشو از دست نده  و  هیچ مادری دلش نلرزه هیچ برادری حمایتشو از دست نده   و هیچ پسری .... .... .... . سکوت رو به شکایت ترجیح نده .

سال 92 تموم میشه با تموم خاطرات خوب وبدش.بداشو به آتیش چهارشنبه سوری سپریدمو خوبی هاشو میکشونیم با خودمون تا سال نو.اونوقتی که بعد صدای شلیک سال جدید همدیگرو بغل میکنیم ومیبوسیم و با این کار میگیم که هیچ کینه ای ازهم به دل نداریمو رابطمونو از سر میگیریم.

دخملی ناناس شاید تو شناخته شده ترین مخاطب نوشته هام باشی از حمایتت تشکر میکنم وبرای تمام دوستانی که گهگدار و بعضی افراد گمنام نوشته هامو میخونن آرزوی دلی خالی از کینه و حسد میکنم امیدوارم سال جدید بهونه ای باشه تا دکمه ریستارت قلبمونو بزنیم واز نو شروع کنیم.

اینم سفره هفت سینمون

 

 

چهارشنبه آخرسال!!!

بالاخره یه بهونه پیدا شد واسه نوشتن. چقد واسه امروز برنامه ریزی کرده بودیم قراربود همسایه ها جمع بشن و یه 4شنبه سوری باحال دور هم بگیریم.
شب باحالی بود یکم حال وهوامو عوض کرد مخصوصا اون وقتی که زن عموم اومد سوار دوچرخه بشه تو سراشیبی صاف رفت تو دیوار!!! هنوزم وقتی اون صحنه فرش شدنش رو دیوارو یادم میاد خندم میگیره.یه عمه  چاقم دارم که وقتی زیر پاش ترقه مینداختن و فرار میکرد سوژه خنده بود.این پسره جیغیله همسایه تو جیبش پر از ترقه بود چپ وراست مینداختن!!! نشستیم آشی رو که مادر وزنای همسایه درست کرده بودنو خوردیم و آهنگ و بزن وبرقص وکلی از این جریانا.
بعد اینکه مراسممون تموم شد لباس پوشیدم ورفتم داخل شهر.عجب افتضاح بازی بود عینهو خط مقدم جبهه یه قسمت همه جمع شده بودن پشت سر هم ترقه مینداختن
این دخترام گنگسترین واسه خودشون ناکسا خوب ترقه پرت میکردن!!!
طبق معمول هم سر هرکوچه یه مامور که رسما حکم شلغمو داشت و جرات نمیکرد نزدیک بشه.
امشب یه نکته جالب از یه جا شنیدم اینکه تو همه کشورها وقتی میخوان مناسبتهای ملیشونو جشن بگیرن همه ارگانها وشهرداری ها بسیج انجام اون مراسم میشن.
چقد حسرت خوردم واسه خودم و واسه کشورم وقتی جوونا مجبورن با این ترقه ها عقده هاشونو خالی کنن.

این روز های ما...آنی مینویسه

خدا رو شکر همه چی خوبه

زندگی خوبه

احساسامون خوبه

مثه ذوق دیدن یه پروانه

مثه حس عجیب تحویل سال

خوبیم...و خوبتر اونکه همو داریم

دنبال بهانه ایم برای خندیدن

برای فراموشیه دیروز

برای داشتن یه حس باحال و دوپس

یاد گرفتیم نداشتن ها رو بهانه نکنیم واسه غم خوردن

داریم غم ها رو بهونه میکنیم واسه خندیدن و شاد بودن

در هر صورت

سال 93 اینقد خوبه که نگو

یا اینقد بهش تلقین میکنیم که خوبه که مجبور بشه خوب باشه

سال نو مبارک

سطر خالی

یاد بچه های دبیرستان بخیر.کی فکرشو میکرد کسایی که تو یه کلاس با هم درس میخوندن بعد از چند سال اینقدر مسیراشون از هم جدا بشه!!!هرکدوم یه نقشی رو انتخاب کردن.

فخرالدین رضوی:پشت خط زن تیم والیبال کاله آمل وتیم ملی امید

کامران میرزاپور: بازیکن تیم والیبال جوانان کاله 

پدرام مشایی نژاد: نوازنده ارکستر ملی صبا(دامپزشک)

علی یوسفی:مهندس عرشه نیروی دریایی

مرتضی نصیری:پزشک

علی پردمه:دامپزشک

داوودرستگار:پزشکی اورژانس

دارم به لیستی که از اسامی بچه های دبیرستان داشتم نگاه میکنم.اون اسمی که با ماژیک زرد روش خط کشیدم ,تنها کسیه که تا حالا نقشی برای خودش انتخاب نکرده.

هدف داره اما سردرگمه.عین قبلنا.عین اون چندساله پیشا ! هنوزم تو فکر تغییره ,اما تغییر نکرده.کی قراره به اون چیزی که میخواد برسه؟ زمان مشخص میکنه.

وتا وقتی که زمانش برسه این سطر همچنان خالی میمونه

نیما شکری:......................  .  

 

 

در زمانی که لبخند آدم ها از زمین خوردن توست برخیز تابگریند

کوروش کبیر